وبلاگ شخصی مهندس محمدرضا سهرابی قره تپه

وبلاگ شخصی مهندس محمدرضا سهرابی قره تپه

فعال اجتماعی - انتشار یادداشت با موضوعات فرهنگی،اجتماعی،مدیریتی
وبلاگ شخصی مهندس محمدرضا سهرابی قره تپه

وبلاگ شخصی مهندس محمدرضا سهرابی قره تپه

فعال اجتماعی - انتشار یادداشت با موضوعات فرهنگی،اجتماعی،مدیریتی

نماکاری در اخلاق و رفتار

بارها دیده ایم یا شنیده ایم  که بعضی افراد منفعت طلب و بازاری با نگاهی خاص، زشتی و فرسودگی ساختمانهای قدیمی را با نماکاریِ کامپوزیت و کاغذ دیواری و سنگ آنتیک و صدها راه و روش موجود، مخفی می کنند و آن را زیبا جلوه میدهند و با این کار، پیری و چروکیدگی بنا را محو می کنند تا مشتری پسند شود.

این را که گفتم یاد موضوعی جالب و مرتبط افتادم


روزی از ایام نوجوانی در وقت و موقعِ وجینِ پنبه (از بین بردن علفهای هرز به شیوه غیر سمپاشی و توسط هوکا یا کج بیل دسته بلند) به اتفاق پدر و مادر به مزرعه رفته بودم.

در مزرعه ما نوعی علف هرز وجود داشت که به آن "بندِواش" می گفتند که وجین کردن و از بین بردن آن بسیار سخت و زمانبر بود.

عموما پدرم هر نیم ساعت یک بار به پشت سر ما سرکشی میکرد تا یه وقت علف هرزی از دید ما پنهان نمانده باشد و اگر علف جا افتاده ای را رویت می کرد با صدایی بلند متذکر می شد.

از آنجائی که من کارگر خوبی نبودم و از وجین کردن هم متنفر بودم و از طرفی وجین کردن بندِواش هم سخت بود و من هم دوست داشتم زودتر کار تمام شود، به طور هنرمندانه ای با هوکا رویِ "بندِواش" را با خاک می پوشاندم و به اصطلاح محلی "خاک سَر پوش" می کردم تا پدرم متوجه نشود و اما غافل از اینکه فردا صبح برگهای سبز و سوزنی شکل بندواش از خاک بیرون میزند و خودنمایی می کند و پدرم را برافروخته می سازد.


امروزه مرز بین زشت و زیبا و خوب و بد و سره و ناسره بسیار کم رنگ و تقریبا محو شده است.

مثلا بعضی از زشتی ها به گونه ای پوشش داده می شود تا آنقدر زیبا جلوه کند که مجذوب پیدا کرده و چنان مقبول قرار گیرد تا آرام آرام به یک خواسته عمومی شود و این کار به جایی می رسد که زیبا در مقابلش بد و زشت ظاهر می شود و در واقع یعنی جای زشت و زیبا عوض می شود. متاسفانه این موضوع در رفتارهای شخصی و اجتماعی و اداری و خانوادگی و مذهبی مان به شدت قابل رویت است. قطعا میدانیم که دورنگی ، دروغ، چاپلوسی و تظاهر هم از ابزارهای زیبا جلوه دادن زشتی هاست.


وقتی دو نفر از همکاران بخش اجرائی و عملیاتی من در شرکت برق در یک قسمتِ برقدار مشغول کار میشوند موظف هستند تا هر چند دقیقه یک بار به صورت نوبتی برقدار بودن و نا ایمن بودن محیط کار را به یکدیگر تذکر دهند تا خطر جدی محیط برقدار از ذهنشان محو نشود و با تکرار موضوع حساسیت امر را برجسته تر می کنند و با این کار از بروز حادثه جلوگیری کنند.

آنها با این کار خطرِ در انتظار را خنثی و بی اثر میکنند 


نتیجه گیری:

خیلی از رفتارها در بین ما انسانها به عمل ختم می شود که نماکاری شده می باشد. یعنی سعی میکنیم تا زیبا جلوه اش دهیم و اشکالاتش را به عمد علیرغم اطلاع از آن مخفی کرده ایم.

قطعا تداوم این زیبانمایی ها منتج به کج رفتاری خواهد شد.

استراتژی عملکرد عمومی در سازمانها


انتخاب درست محل استقرار و پایش دوره ای آن محل و شناسائی کانون های خطر و نقاط قوت و ضعف احتمالی برای هر انسان عاقلی یک واجب محسوب می شود که موضوع برابر و منطبق بر عرایض مطروحه در حوزه مدیریتی هم یک مهم تلقی می گردد.

نگاه به دوردست و آرمان یک سازمان از یک سو و چالش ها و فرهنگ موجودِ غالب در آن سازمان و تهدیدات و فرصتهای بیرونی موجود از سوئی دیگر، فردِ مخیر به قبول مسئولیت مدیریت آن سازمان را با عنایت به باورِ قوت و توان موجود ، ملزم به قبول یا رد مسئولیت می کند.

در صورت پذیرش مسئولیت مدیریت ارشد سازمان توسط فردی خاص با عنایت به سطور مکتوب فوق، این توجه لازم است که بایستی به گونه ای رفتار کند و کار کند  که مصداق و مثالی برای آیندگان به لحاظ ضعف مدیریتی قرار نگیرد و آنها کیس عملی ضعوف شایع مدیریتی فراگرفته و مطرح شده در دروس دانشگاهی خود را در وی شاهد نباشند و با نیش خندی صحه روی فرمایشات استاد خود نگذارند.... او باید بداند؛  بدنه سازمان مدیری جدید با فکری جدید می خواهد ... کسی را میخواهند که سینرژی و هم افزائی را ترویج دهد و راندمان را که همان p2_p1 است را بالا ببرد ... بدنه سازمان کسی را میخواهد و میپذیرد و با وی در جهت اهدافش همکاری می کند که صاحب استقلال استراتژی عملکرد باشد و هدف شناس باشد و نیروی فعال انسانی را به هرز ندهد... سکان دار جدید مدیریت باید بداند که لباس هر کس به اندازه قد و قامت اوست و حتی هر چند فاخر، ممکن است برای اندام شخصی دیگر گشاد و یا تنگ باشد و از این رو بایستی برای اجرای استراتژی های عملکردی خود افرادی منطبق بر سلایق مدیریتی خود را برگزیند و به خدمت بگیرد چرا که منتصبین مدیر قبلی به اندازه ی افکار مدیریتی وی بودند و نمیشود که انتظار تغییر داشت در صورتی که ابزار همان است !!

کمااینکه ممکن است آنان به مثابه مردمانِ گندم نمای جو فروش عمل کنند.

مدیر بایستی بداند که بد، بد است و خوب در هر شرایطی خوب.

مماشات خارج از اندازه با بد و تحویل نگرفتنِ به اندازه ی خوب، سستی و لختی را در بدنه انسانی سازمان ایجاد میکند .

به اعتقاد حقیر عدم توجه به بدیهیات مذکور در هر  سازمانی به مانند فراگیر شدنِ به سرعت ِ خالهای سیاه در  موزِ خال دار. است که به تدریج  ناگزیر و محکوم به فناست. #محمدرضا_سهرابی_قره_تپه  27 اسفند 97

موج سواری گسترده صاحبان و طالبان قدرت روی احساسات مردم

امروزه شاهد موج سواری گسترده صاحبان و طالبان قدرت روی احساسات مردم هستیم.

همه ما میدانیم که؛ بیکاری،گرانی،خرابی بازار کسب و کار ، مشکلات پیش روی تولید ، تحریم ، نگرانی برای آینده جوانان و بزه کاری که از آسیب های اجتماعی ست و ... از مهمترین موارد و دلایل آشفتگی اذهان عموم در امروزِ جامعه ماست که منجر به این شده که سرانه آرامش و آسایش و شادی و سرور مردم لحظه به لحظه رو به کاهش باشد.

در این وانفسا افراد زیادی هستند که در ظاهر به سان انسانهای دانا و فرهیخته و جهادگر و بی ادعا و صرفا به خاطر رضای خدا و بدون در نظر گرفتن اغراض شخصی، شمشیر و نقاب زورو به دست و صورت میگیرند  و چنان ابراز می کنند که دونکیشوت هستند و سوار بر اسب باریک  خود، منتظر اذن مردمند تا به اشارتی زشتی ها و بدی ها را از بین ببرند و حق ستانی کنند حقوق مردم را بستانند و از آن دفاع کنند و این روزها هم خیلی در رسانه ها و فضای مجازی در حال نمایش مراتب نیک اندیشی و خیر اندیشی و انجام  اقدامات و خدمات خداپسندانه هستند و انشاالله تا چند ماه دیگر در قالب کت و شلوارهای شق و رَق و تمیز و آرام و مثبت به نزد شماها خواهند آمد. 

آنها ورزشگاه می سازند و کانون های فرهنگی به راه می اندازند و اعتیاد را کلا ریشه کن می کنند... آنان بازار تولید و کسب و کار و اشتغال را در شعار و زبان رونق می بخشند و گرانی را از بین میبرند و مذاکره میکنند و تحریم را میشکنند و ... و هزاران وعده می دهند و آنگاه لبخند رضایتی بر لبان مردم می نشیند و با رضایت می گویند؛ "جانا  سخن از زبان ما میگوئی ...!!!" آری ... چه بسا دیده ایم در میتینگ های تبلیغاتی قدر طلبان چنان موج سواری بر احساسات مردم می کنند که آن سویش ناپیداست و بعد از تکیه بر اریکه قدرت. تازه به هوش می آیند که شعارشان عمل نشدنیست و بر اساس عدم اطلاع از حیطه اختیارات آن حوزه مسئولیتی و یا نظارتی بوده و یا مشغولِ بازی دادن افکار و احساسات مردم کف جامعه در راستای مقاصد شخصی خود بوده اند و در همین راستا به دلیل  بی بندو باری و بی انضباطی و عدم اعتقاد به حقوق عامه مردم و عدم توان پیگیری و نداشتن روحیه مطالبه گری و یا به علت غرق شدن در لابی های قدرت و هزاران هزار دلیل ممکنه و فراگیر ، متاسفانه خودِ آنها مزید بر علتِ فشار بر مردم جامعه شده اند که گواه عرایض بنده شرایط فعل مملکت است و همچنین دانسته های مگوئی که همه بدان اشراف دارید... کاش بدانیم و یاد بگیریم که احساسات خود را جولانگاه سواری تشنگان قدرت قرار ندهیم.

فرهنگ سازی و آموزش

جرح و تعدیل و پیراستن افکار عمومی در راستای حق طلبی و عدالت خواهی ضروریست . قطعا این جمله، پیام و مفهومی را جز نیاز واجب جامعه به فرهنگ سازی و آشنائی مردم به نحوه احقاق حقوق عمومی و شخصی شان را منتقل نمیکند قانون کشور ما در اکثر موارد، راه های دست یابی به حقوق عامه و خاصه را برای افراد جامعه پیش بینی کرده است. یکی از حقوق مردم انتخاب کردن مسئولین و نمایندگان است که در همین راستا کشور و دولتمردان وقت نیز بر محور دموکراسی تقریبا هر ساله همه پرسی هایی را به عناوین مختلف در بین مردم اجرا می کنند. شکل همه پرسی اینگونه است که تنها یک سوال از مردم پرسده میشود و آن اینکه؛ شما چه کس و یا کسانی را برای فلان تصدی می پسندید؟ مردم نیز یا بنا به علم و آگاهی و بررسی و شناخت کافی و یا بنا به تقلید از فرد و گروهی دیگر مثل دوست و همسایه و غیره و یا مبنی بر اثر تبلیغ و بازاریابی و یا خدائی نکرده در اثر فریب و حقه و یا داشتن ذهنیتهای قوم و قبیله گرائی و ده ها یایِ دیگر نام شخص یا اشخاصی را با خودکار روی تعرفه ها قید کرده و به صندوق می فرستند تا شمارده شود. نکته اینجاست که به نظر میرسد در تعیین سرنوشت کشور و جامعه همه افراد مشارکت می کنند و اما سوال اینجاست که آیا 1 با 1 برابر است؟ آیا رای یک نفرفرد زحمت کش جامعه که لحظه به لحظه اش را مشغول کار در سرما و گرماست و تفکری جز تامین مایحتاج زندگی خود و خانواده اش را ندارد و حضور در پای صندوقهای رای را تنها ادای تکلیف می داند و حضور در صحنه را ارج می نهد و اگر از او بپرسی که دوست داری چه کسی رای بیاورد؟! می گوید؛ مهم نیست برایم... ولی انصافا اگر هر کس رای آورد انتظار دارم برای مردم کار کند!! با رای یک فرد سیاس منفعت طلب که دائم دنبال کمین زدن و به دام انداختن شناسنامه و سرانگشتان جوهری آن دسته از افراد با مشخصات ذکر شده در بالا ست برابر است؟! عده ای عامدانه و عاقلانه انتخاب می کنند و عده ای به دلیل عدم اطلاع از حساسیت موضوع، از روی احساس و سرسری و ساده انگاری رای میدهند. قطعا اینجا 1 نفر با یک نفر برابر نیست ... کشور و متولیان امر بایستی ابتدا به طور فراگیر در طول سال به طرق مختلف نسبت به آگاه سازی و فرهنگسازی و برجسته سازی اهمیت موضوع انتخابات و رای گیری و تعیین سرنوشت با دستان خود اقدام شایسته کنند. قطعا و بی شک آنها بایستی وزن دانش صحیح انتخاب کردن را در مردم به طور فراگیر بالا ببرند و راه شناسایی کاندیدا را به آنها بیاموزند تا باشد که کسی ندانسته و نشناخته و از روی سهل انگاری در پای صندوق ها حضور پیدا نکنند. 12 خرداد

اسطوره ها و پدیده ها

ممکن است ما در طول حیات خود با افراد یا گروهی برخورد کرده باشیم که از آنها خوشمان آمده باشد و با شناختی که از آنها در طول مدت زمان آشنائی حاصل کرده ایم ما را به گونه ای کرده که احساس کردیم قلبا به آنها علاقه مندیم و بسیار زیاد به آرمانهای ما در آن موضوع خاص نزدیک هستند و با رضایت از آنها صحبت میکنیم و نامشان را با لبخند بر زبان می آوریم و در مقابل بدگویان آنها به دفاع بر می خیزیم و احساس میکنیم که بایستی به آنها وفادار باشیم و در یک جمله کوتاه می گوییم "فلانی #اسطوره زندگی من است.

حال ممکن است که آن فرد و یا گروه، از اقوام و دوستان و هم شهری ها و سایر منتسبین هم نباشند.

حال اینگونه می توان گفت که اسطوره ها از متن طبیعی زندگی نشأت می گیرند و ماندگارند و ممکن است تا دوره های بعدی هم ادامه یابند.

عموما اسطوره ها به دست فراموشی سپرده نخواهند شد.

آنها کسانی هستند که مدت زیادی بوده اند و مدت ها هم خواهند ماند و به طوری که جزئی از زندگی طبیعی ما محسوب می شوند.

اسطوره ها میتوانند پیشوایان ادیان باشند، ورزشکاران قدیمی و پیشکسوت باشند و یا والدین و اقوام و ... باشند.

اما بعضی اوقات با افراد یا گروهی برخورد میکنیم که تاکنون در زندگی ما نبوده اند و ما آنها را آنچنان نمی شناختیم اما با یک اتفاق و یا حادثه و رویداد به چشم ما آمده اند و در برابر ذهنمان برجسته شده اند و ما وادار شده ایم که به آنها فکر کنیم و پیش خود زمزمه کرده ایم که فلانی پدیده ای در فلان موضوع است.

ظهور پدیده ها را به کررات در زندگی خود شاهد بوده ایم ... آنها به صورت غیر طبیعی و دفعتی وارد زندگی ما شده اند و ما آنها را دوست میداریم.

اسطوره ها بسیار قابل احترامند ولی کمکی به جهش اجتماع نمی کنند و حضورشان کاملا محترم و طبیعی می باشد و ماندگاری معدل  وضعیت فعل هر اجتماعی بر پایه و اساس اسطوره های آن جامعه است اما پدیده های نوظهور نسبت به افراد حاضر در آن اجتماع دارای سرآمدی خاصی هستند که ممکن است دارای پیروانی شوند که با استعداد موجود می توانند جهش قابل توجهی را در جامعه پدید آورند.

برخلاف پدیده ها، اساطیر، سراسر نیکی و خیر هستند اما پدیده ها ممکن است خوش ظاهر و بد درون باشند.


بنده معتقدم که جوامع در انتظار رشد بایستی دلبستگی ها به اساطیر را حفظ و  پدیده ها را نیز به عنوان عناصر موثر در تحول اجتماعات بسیار قابل احترام و ارزشمند بشمارند.

چرا که اساطیر از درون جامعه و بر محور اعتقادات آن جامعه نشأت می گیرند و پایه و زیربنا خواهند بود و پدیده ها  بالهای پرواز جامعه هستند.